Tuesday, January 22, 2008

دعای امشب من نخواهد بود

آدمی را جوهر نباشد اگر، ازاو نگاه برگرفتن دشوار نیست
و هر کس را تابان ترجوهری است که بدان، می بالد
و "گوهر تابان من عشق است " ... عشق... و دیگر نیست.م
و از تو خواستم که مرا بجز تن و مال و آبرو بیازمایی
و غافل ماندم از لبخند طعنه آمیزت که نثارم کرده بودی
آنگاه که بدور از نگاهت
به رندی، بزرگترین جواهرت را از میان آنهمه، در آستین خویش پنهان میکردم ...م
نوشم باد هر آنچه بنالم از این درد بیکران
و گوارایم باد شوکرانی که جرعه جرعه با هر نفسی که میکشم
سرمیکشم ...م
که اگر دردی است و داغی و سوزشی ؛ با آن، ادعايی است که کم مرهمی نیست بر اینهمه !!...م
و اینکه عاشقی از من بگیری و ادعایم بستانی
دعای امشب من نخواهد بود...م